راستینراستین، تا این لحظه: 13 سال و 9 ماه و 3 روز سن داره

راستین عزیزترین پسر دنیا

دوسال و نه ماهگی راستین و نوروز 92

1392/2/3 19:51
نویسنده : سارا
1,665 بازدید
اشتراک گذاری

نیم ساعت قبل از تحویل سال بدو بدو سفره هفت سین رو چیدم و شما که خوابیده بودی نتونستی اون رو بهم بریزی و یه چیدمان جدید توسط شما انجام نشد، چند دقیقه قبل از تحویل سال بیدار شدی و چون خیلی حوصله نداشتی اجازه ندادی لباسهاتو عوض کنم و با عرض شرمندگی شما با این لباسها سال ٩٢ رو تحویل گرفتی بهرحال امیدوارم که امسال برات پراز سلامتی، مهر و محبت، پیشرفت، شادی و... باشه .

چند دقیقه قبل از تحویل سال...

بعد از تحویل سال رفتیم خونه مامان جون و بابا جون و شما از عیدی هاییییییییییییییی که گرفتی خیلی خوشت اومد و کلی هم بازی کردی. بعد رفتیم خونه مامان بزرگ و بابابزرگ، اونجا هم حسابی بهت خوش گذشت و کلی بازی کردی یادم میاد یه روز که خیلی هم سرد بود و باد شدیدی هم می وزید رفتیم پارک و شما برای اولین بار سرسره ای که تونل دوطبقه داشت و همیشه ازش می ترسیدی و فقط تا دم درش می رفتی رو اونروز با شجاعت رفتی و از این کارت خیلی خوشحال بودی و همه اش میخواستی تجربه اش کنی ولی چون خیلی سرد بود و من می ترسیدم سرما بخوری با گریه اومدی توی ماشین و تا یه ربع بعدش میگفتی می خوام برم سرسره.....

مامانی این دختر خوشگل زینبه دختر مهرانه جون دختر عموی بابایی که کلی با هم ماجرا داشتیدنیشخند

تو خیلی دوست داشتی باهاش بازی کنی ولی اون یه کم نازنازی بود و خیال میکرد می خوای بزنیش برای همین همه اش گریه میکرد. یه روز گریه ی شدیدی می کرد و به مامان و باباش می گفت بریم بعد از کلی ناز کشیدن آروم شد وقتی ازش پرسیدیم زینب راستینو دوست داری گفت نه گفتیم چرا؟ گفت آخه پای منو گرفت من هم الکی گریه کردمقهقهه

یه شب رفتیم بام تهران ولی انقدر سرررررررررررررررررد بود که حتی شام رو توی ماشین خوردیم و نتونستم ازت عکس بگیرمناراحت

ولی دو روز بعد از اون شب بابایی مهربون دوباره ما رو دوباره برد بام تهران، اما توی روز، روز خیلی بود همینطور که بالا میرفتیم مردم رو می دیدیم که برمی گشتن و یه جعبه هایی دستشون بود برای ماهم سوال شده بود تا اینکه رسیدیم بالا و دیدیم که برنامه ی بزرگترین بستنی دنیا بوده و از قرار به ما هم رسید.

بعد یه ناهار خوشمزه و بعد هم سوار تله کابین شدیم. عزیزم انقدر خوشحال و درعین حال متعجب بودی و خیلی کنجکاوانه به زیر پات و اطراف نگاه می کردی.

واقعا جای زیباییه و من همیشه از دیدنش لذت می برم.

تا اینکه کم کم رسیدیم به ایستگاه ٥ و قله هایی که پر از برف بود و هوا همینطور سرد و سردتر میشد وقتی رسیدیم و پیاده شدیم برعکس اون پایینها که فوق العاده گرم بود این بالاها فوق العاده سرد بود و ما هم لباسهای گرم رو توی ماشین جاگذاشته بودیم، من برای شما خیلی نگران بودم وقتی رفتیم تا برای برگشت سوار تله کابین بشیم با یه صف خیلی طولانی روبرو شدیم و شما هم که حسابی خوابت گرفته بود روی شونه های من به خواب ناز رفتی و باز من نگران اینکه سرما نخوری ولی دوتا آقای محترم کوهنورد که جلوی ما بودند با خواهش خاله زری محبت کردند و به ما کلاه و پتو دادند تا شما از سرما ایمن بشی این هم سندش

و حتی بعد از اینکه بیدار شدی آروم سرت رو روی شونه های بابایی گذاشته بودی انگار میدونستی بهتره به همون حالت بمونی تا گرمت بسه.

 

 موقع برگشت هم انقدر خسته بودی که کل راه آروم توی صندلی عقب نشستی بعد دراز کشیدی و بعد هم خیلی ناز خوابیدی.

یکی از روزهای عید شما که دیده بودی من همه اش در حال مرتب کردن خونه و بدو بدو هستم شما هم همه اش می گفتی مامان من جمع میکنم.

ادامه دارد...

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (8)

زرین
25 فروردین 92 21:05
فدای این تیپ خوشگل


قربونت عزیزم
مامان کیان کوچولو
26 فروردین 92 14:35
عزیز دلم چه خوشتییییپپپپ

دوسِش دارم گل پسری ُ


مرسی عزیزم یه بوس گنده واسه کیان جون
منا مامان امیرسام
28 فروردین 92 20:32
ااااااااااای جان.تیپش رو نگاه

یه عالمه بوووس برای راستین جووونم




یه بوس گنده واسه امیرسام جونی


هما
29 فروردین 92 22:49
پس چی شد عکسا؟؟؟؟؟؟؟؟ منتظریم


یه کم وقت پیدا کنم حتما
زرین
31 فروردین 92 22:45
وای من قربون این کار کردنش. چه عجله ای هم داشته برای مرتب کردن خونه.







خدا نکنه خاله جون
آره پسرم حسابی کاریه
شادي
1 اردیبهشت 92 10:59
يه بوس گنده براي راستيني


یه بوس گنده هم برای تو عزیز دللم
مامی کیارش و کیانا
1 اردیبهشت 92 12:33
راستین جونم ماشاله حسابی دل می بره تو خوابم دلم می خواد بچلونمش
ایشاله سال خوب و پر برکتی در کنار همسر محترم و راستین چون داشته باشین وقت کردین منزل ما هم تشریف بیارین خوشحال میشیم


باشه عزیزم دلم خیلی براتون تنگ شده گلهای منو ببوس
mahdi...ܓܨܓܓܨ
9 اردیبهشت 92 0:12
سلام..خوبي؟؟؟وبلاگ زيبايي داري....من به وبلاگت سرميزنم وخوشحال ميشم شماهم به من سربزنيدونظرتون روبگيد درصورت امکان منولينک کن ولوگوي منوبذاربه وبلاگت مهربون درضمن خبربده لينکت کنم واگه لوگوداري بده بذارم بع وبلاگم منتظرتماااااااااا...ممنون اينم کدلوگوي من: