راستینراستین، تا این لحظه: 13 سال و 9 ماه و 23 روز سن داره

راستین عزیزترین پسر دنیا

دو سال و چهار ماهگی گل پسرم

1391/9/22 20:39
نویسنده : سارا
1,588 بازدید
اشتراک گذاری

هفته دوم مهر ماه، رفتیم کیش.

راستین کمی سرماخوردگی داشت و من حسابی از دست این ویروس سمج که تقریبا دو هفته ای بود راستین رو گرفتار سرماخوردگی کرده بود، کلافه بودم.کلافه به هر حال با تمام تجهیزات (دارو و...) به این سفر رفتیم. خدا رو شکر تا به مقصد برسیم همه چیز خوب بود فقط راستین کمی بی تابی میکرد. وقتی رسیدیم هوا خیلی گرم بود و با هوای تهران خیلی اختلاف دما داشت راستین هم پشت سر هم می گفت هواپیما، و از دیدن این اجسام غول پیکر شاد و خندان و در عین حال متعجب بود.

از اونجا که راستین عاشق دریاست تا دریا رو دید گفت بریم دریا، ولی دریای جنوب بخاطر آهکی بودن ساحل و گرمای شدید هوا مثل دریای شمال راستین رو عاشق خودش نکرد. موهای راستین هم مثل بابایی عزیز توی هوای شرجی حسابی فر و خوشگل میشه.

این هم سندش

این هم سه تا از ژستهای خوشگل راستین کنار ساحل

یکی از تفریحات جالبی که تجربه کردی کشتی کف شیشه ای بود که ماهی ها و مرجانها و... رو می تونستی از کف کشتی ببینی و تا اونها رد میشدن میگفتی ماهی ماهی...

وقتی سوار کشتی شدیم بابایی بخاطر شما نگران بود که به طبقه بالا بره و می ترسید برای شما خطرناک باشه ولی تو نشون دادی که مرد شدی و خیلی آروم نشستی توی بغل بابایی و موقعی که کلی عروس دریایی از کنار کشتی رد میشد با تعجب و کنجکاوی به اونها نگاه میکردی و میگفتی این چیه؟

 راستین توی یکی بازارها عاشق اتاق بازی اونجا شده بود و دلش نمی خواست از اونجا بیرون بیاد، من هم خیلی خوشحال شدم و با خیال راحت یه دل سیر خرید کردم بابایی توی اتاق بازی کلی ازت فیلم گرفته بود و شما فارغ از هر دغدغه ای با همه اسباب بازیها بازی میکردی. هرچند موسیقی متن این فیلم مذاکره تلفنی بابایی با رییس یکی از بانکها در مورد مسایل شرکت بود ولی بهرحال فیلم خوبی شده نیشخند

 علاقه عجیبی به ریختن کتابهات داری و روزی چند بار اونها رو پایین می ریزی و اونها رو وارسی میکنی، من فکر میکنم این کار علاقه ات به مطالعه رو نشون میدهچشمک

 

به خالی کردن کشوها و کمدها هم علاقمندیآخ

قیافه ی پیروزمند راستین توی این عکس دیدنیه

چند روز بعد موهای راستین رو کوتاه کردیم و فر خوشگل موهاش رفت، آقا راستین مثل یه مردددددد روی صندلی آرایشگاه نشست و تا آخر کار آروم بود من و بابایی حسابی تعجب کرده بودیم، خلاصه راستین از این امتحان هم سربلند بیرون اومدقلب این هم اولین عکست بعد از کوتاه کردن موهاته.

این هم وقتیه که راستین سعی میکنه از مامان موقع صحبت تلفنی تقلید کنه 

 

 

 

  

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

زرین
22 آذر 91 20:15
قربون تقلیدش برم. بچه باهوشیه و دقیقا به ظرافتهای زنونه توجه کرده و اداتو در آورده. براوو


مرسی خاله گلم
زرین
23 آذر 91 11:17
ثبت خاطره: این کشو هایی که راستین جان خالیشون کردی، به سوپر مارکت راستین معروفه و پر از انواع خوراکیهایی هست که بابا خریده و مامان توشون چیده تا راستین در نبود مامان و بابا هر چی دوست داشت بخوره و الان تو کوچولو عزیز، به قول مامان، پیروزمندانه خالیشون کردی. ضمنا تو عاشق قصه های می می نی هستی و قصه هاشو پیگیری می کردی.