راستینراستین، تا این لحظه: 13 سال و 10 ماه و 16 روز سن داره

راستین عزیزترین پسر دنیا

هفته اول زمینی شدن راستین

1391/8/29 14:20
نویسنده : سارا
789 بازدید
اشتراک گذاری

دو روز بعد از تولد راستین به خونه اومدیم. خونه ای که پر از گل و شادی و مهمون شده بود. اون روز خیلی دوست داشتنی بود، حالا دیگه برخلاف بیمارستان که فقط موقع شیر خوردن، راستین کنارم بود، حالا دیگه هرلحظه پیشم بود و از بوییدن بدن عزیزش سرمست می شدم ولی روز سوم راستین خیلی گریه کرد وقتی به دکتر مراجعه کردیم فهمیدیم که بله آقا خوشگله گرسنشه و هنوز شیر من براش کافی نیست، اینجا بود که من تلاشم رو صدبرابر کردم تا غذای کافی به بدن پسر عزیزم برسونم.نگران

سه روزگی راستین

راستین حسابی شکمو بود و من تقریبا شبانه روز نمی خوابیدم.خواب

 

دغدغه ی دیگه ای که داشتم این بود که راستین هر روز زردتر میشد و درمان مامان بزرگها هم افاغه نمیکرد،موقع ترخیص به ما گفتند برای چکاپ زردی باید روز چهارم تولد، نزد دکتر بریم ما هم رفتیم و بعد از آزمایشی که راستین سربلند از اون بیرون اومد و مثل مرددددددددد درد سرنگ رو تحمل کرد و دم بالا نیاورد، طبق تشخیص دکتر باید پسر گلم بستری میشد. وقتی دکتر تشخیصش رو بهم گفت از چشمهام مثل ابر بهار بارون میومد و برای مظلومیت پسرم قلبم درد گرفت.آخ خلاصه اون روز به چندتا بیمارستان سرزدم تا بهترین بیمارستان رو پیدا کنم صرفنظر از همه دردهایی که خودم داشتم و با بردباری کامل اونها رو تحمل میکردم باز هم این پروسه برایم بسیار دردناک بود و درنهایت به این نتیجه رسیدیم که راستین باید در بیمارستان محل تولدش بستری بشه و دوباره نزد دکتر خودش برگشتیم. توی این دو روز دو تا اتفاق خیلی خوب افتاد، یکی اینکه بند ناف پسر گلم روز پنجم افتاد و دیگه اینکه همون روز حلقه ختنه پسر عزیزم جدا شد و گل ناز من علیرغم زردی که داشت مقاومت زیادی از خودش نشون داد و به دو تا موفقیت مهم دست پیدا کرد این دو روز برایم بسیار بسیار سخت بود و از دیدن پسرم توی اون دستگاه و از صدای گریه هاش که بیشترش بخاطر بستن چشمهاش بود، قلبم به درد میومد خلاصه به سلامتی گل ناز من بعد از دو روز سلامت و سرحال شد و با خوشحال وصف ناپذیری به خانه بازگشتیم این خوشحالی آنقدر زیاد بود که هنوز وقتی به آن فکر میکنم، چشمانم پر از اشک میشود.

پنج روزگی راستین

 اگه دقت کنید می بینید راستین توی همه عکسها ژست می گرفت و توی خواب همیشه ژست های یکسان داشتخواب

 

 

من واقعا عاشق این ژستها و انگشتهای خوشگلش هستم.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

مریم
13 بهمن 91 12:41
ای جون، الان داری به چی فکر میکنی عزییییزم؟!


حالا