هشت ماهگی آقا راستین
راستین به صدای سوت کفشهاش عکس العمل نشون میده و پاهاَشو زمین میزنه تا صدای اونها رو دربیاره و حسابی هم روی این کار تمرکز میکنه.
مامان قربون دندونهای خوشگلت بره که مثل صدفهای کوچولو توی دهانت چشمک میزنن، قیافت با این دندونها خیلی زیبا و دوست داشتنی شده.
با دندونهای خوشگلت مکعبهای پارچه ای رو می گیری و انگار با این کار خارش لثه هاتو تسکین میدی.
به سیم های تلفن علاقه شدیدی داری، سینه خیز دنبال اونها می گردی و پیداشون میکنی و اونها رو گاز میگیری و دور خودت می پیچونی.
دیشب راستین یه کار خیلی جالب کرد، بابایی پای تلویزیون خوابش برده بود و راستین که اصولا دوست نداره کسی بخوابه با هزار زحمت خودش رو به سمت بابایی کشوند و بعد از تلاش زیاد که به بابایی رسید، شروع کرد به کشیدن موهای بابایی، وقتی دید عکس العمل نشون نمیده رفت سراغ اسباب بازیهاش و بعد از چند دقیقه دوباره برگشت سروقت بابایی عزیز و با کنترل تلویزیون که اونجا روی زمین بود (تقریبا) میزد توی سر ایشون و بالاخره به مقصودش رسید و بابایی بیدار شد و با راستین بازی کرد.
راستین ارتباط بین ماشینهای کنترلی و دستگاه کنترل اونها رو میفهمه و این برای من خیلی جالب بود وقتی روی کنترل ها میزنه به ماشین نگاه میکنه و منتظر عکس العملی از ماشینه.