راستینراستین، تا این لحظه: 13 سال و 10 ماه و 7 روز سن داره

راستین عزیزترین پسر دنیا

نمایشگاه کتاب

اردیبهشت ماه که نمایشگاه کتاب برگزار شد من و بابایی تصمیم گرفتیم شما رو ببریم نمایشگاه تا از نزدیک اون همه کتاب رو ببینی و  علاقه ات به کتاب بیشتر بشه. یادمه اونروز شما انقدر بچه ی خوب و سربراهی بودی که توی دلم بهت افتخار کردم همه مسیر رو پا به پای ما اومدی بدون اینکه حتی نق بزنی البته من و بابایی حواسمون بود و نمیذاشتیم خسته بشی فکر میکنم محو اون همه کتاب شده بودی یه سالن هم بود که بچه ها نقاشی می کشید اونجا نشستی و برای خودت مشغول شدی توی عکس پایین دوربین دیر عمل کرد و خوش و بش کردنت با این آقا رو ثبت نکرد اینها هم خریدهای شماست که امیدوارم خوشت بیاد    ...
19 خرداد 1392

راستین و لاله های پارک کوروش

نازنینم این روزها خیلی سرم شلوغه و این عکسها برای 2 ماه پیشه فقط میگم ببخشید مامانی اون روزها وقتی از جلوی پارک کوروش رد میشدم حسابی از لاله های پارک لذت می بردم و مترصد یه فرصت بودم که شما رو ببرم تا اون گلهای زیبا رو ببینی و تو هم لذت ببری. رفتیم ولی شما با هیچکدوم از گلها عکس ننداختی و من فقط به شکار لحظه ها مشغول بودم .     همه اش غر میزدی و دوچرخه ات رو میخواستی ولی چون این پارک یه کم شیب داره بابایی نمی خواست دوچرخه سواری کنی ولی بالاخره تسلیم شد و رفت که بیاردش و شما اینجا منتظر دوچرخه نشستی و دقیقا به دلیل همون شیب، توی همه عکسها بابایی یا من کنار دوچرخه رو گرفتیم . ن...
18 خرداد 1392

پدرم روزت مبارک

            پدر ای زیباترین واژه ی زندگی روزت مبارک. پدرم ، سایه ی سرم ، همیشه و هماره نام زیبایت را بر بلندای نامم حفظ کن. اولین مردی که معنای قدرت، مردانگی و معرفت را به من آموخت تو بودی با تو معنای حمایت و پشتوانه داشتن را آموختم و تجربه کردم . پدرم باعث شد در این دنیا از هیچ چیز و هیچکس نترسم . قدرتمندترین مرد کودکی های من روزت مبارک و همیشه سالم و پایدار بمانی آمین همسرم  عزیزترین مرد رویاهای من، کنارم بمان و با بودنت زندگی و دنیا را برایم از همیشه زیباتر بنما. نازنینم با آمدنت عشق را زندگی را و آرامش را برایم به ارمغان آوردی همیشه پایدار بمان و با بودنت مرا لبریز از سر...
4 خرداد 1392

دو سال و ده ماهگی راستین

مامانی عزیزم  همیشه اینو بدون که خیلی دوستت دارم و عاشقتم این ماه خیلی با هم خوش گذروندیم و از اینکه پسر به این گلی و خوشگلی دارم به خودم می بالم . پسرم این روزها خیلی سرم شلوغه و بالطبع خیلی کم به وبت سرمیزنم منو ببخش گل نازم. سیزده به در یاد گرفتی چطوری چیپس رو توی ماست موسیر بزنی و بخوری. نمیدونم چرا اونروز به طبیعت انقدر علاقمند شده بودی و حسابی می خواستی باهاش یکی بشی راستین خوش تیپ  این هم موقع برگشت از سیزده به در که شما بی نهایت خسته بودی   یه شعر جدید یاد گرفتی که شبها موقع خواب برای من میخونی تا خوابم ببره علی کوچولو این مرد کوچک        &nbs...
31 ارديبهشت 1392

مادرم روزت مبارک

روز مادر را به مادر عزیزم که در همه حال یاور و پشتیبان من بوده و هست و همیشه مراقب بود تا کوچکترین ناراحتی نداشته باشم تبریک میگم. مادرم تو یکی از بزرگترین نعمتهای خداوندی هستی که در زندگیم به من عطا شده برای بودنت و داشتنت خدا را با تمام وجود ستایش میکنم و امیدوارم عمری پر از سلامتی و شادی داشته باشی و از خدا میخوام که مثل شما مادر خوبی باشم.   ...
15 ارديبهشت 1392

یادگاری

این پست خاص مشخصا مخصوص پسر عزیزم می باشد سلام عزیزم قربون اون خنده های خوشگلت برم که هوش از سر همه میبره. اینجا یه عکس گذاشتم که لباس ٣-٤ سالگی مامانه و برام خیلی عزیزه چون برام نوستالژی داره و با نگاه کردن بهش من رو به سالهای دور میبره اون موقع ها که هیچ دغدغه ای نداشتم و بازی کردن مهم ترین کار زندگیم بود با خودم فکر میکنم چقدر زود بزرگ شدم و چقدر اون سالها، برای اینکه من رو جزو آدم بزرگ ها حساب کنن تلاش کرده بودم و حتی جنگیده بودم حالا می بینم چقدر به خودم سخت گرفته بودم امیدوارم تو برای بزرگ شدن انقدر عجله نداشته باشی. حالا عکس یه سری از لباسهایی رو که نوروز ٩٢ برات خریدیم میذارم تا برای شما هم یادگاری بشه و وقتی که سالها بعد به...
8 ارديبهشت 1392

دوسال و نه ماهگی راستین و نوروز 92

نیم ساعت قبل از تحویل سال بدو بدو سفره هفت سین رو چیدم و شما که خوابیده بودی نتونستی اون رو بهم بریزی و یه چیدمان جدید توسط شما انجام نشد، چند دقیقه قبل از تحویل سال بیدار شدی و چون خیلی حوصله نداشتی اجازه ندادی لباسهاتو عوض کنم و با عرض شرمندگی شما با این لباسها سال ٩٢ رو تحویل گرفتی بهرحال امیدوارم که امسال برات پراز سلامتی، مهر و محبت، پیشرفت، شادی و... باشه . چند دقیقه قبل از تحویل سال... بعد از تحویل سال رفتیم خونه مامان جون و بابا جون و شما از عیدی هاییییییییییییییی که گرفتی خیلی خوشت اومد و کلی هم بازی کردی. بعد رفتیم خونه مامان بزرگ و بابابزرگ، اونجا هم حسابی بهت خوش گذشت و کلی بازی کردی یادم می...
3 ارديبهشت 1392

خونه تکونی با کمک پسرم

عزیزم امسال خیلی کمکم کردی و کلی از شیرینکاری هات خندیدیم و شاد شدیم گلدونه ی من خیلی گلی و با اخلاق خوب و خنده های نازت همیشه خونه مون پر از خنده و شادی میشه هزار تا بوس بزرگ و آبدار از طرف من و بابایی گل برای عزیزترین موجود زندگیمون  توی خونه ی بدون فرشمون تو آروم یه گوشه می نشستی و مجله ماشینهایی رو که به انتخاب و اصرار خودت خریده بودی ، ورق می زدی و نگاه می کردی. دقتت وصف ناشدنیه پسر گلم وقتی فرشها رو از قالیشویی آوردن تو مثل یه مرد بزرگ و کاری به من توی باز کردن و پهن کردنشون کمک کردی توی شستن ماشینهات هم کمک شایانی به مامانی کردی اینجا هم دیگه خسته شدم و دارم یه کم استراحت میکنم ...
25 فروردين 1392

دو سال و نه ماهگی عزیز دل مامان و بابا

آخرین روز سال یعنی 28/12/1391 با هم رفتیم محل کار مامانی و اونجا با رها دختر همکار مامانی خیلی بازی کردی چند تا عکس ازتون گرفتم که اینجا برات میذارم. اول که وارد واحد شدیم در مقابل ذوق همکارها شما مثل یه مرد جدی، خودتو گرفته بودی و هیچ عکس العملی نشون نمی دادی تا اینکه برات CD مستر بین رو گذاشتم و شما محو تماشای اون شدی و باز هم با اینکه حواست جمع اطراف بود به صحبتهای که توی محیط اطراف در مورد شما میشد واکنشی نشون نمی دادی. بعد با رها کمی مستر بین دیدید و میوه و شیر و... خوردید و یه کمی هم سر ماشینت با رها بگو مگو کردید و بعدش نمیدونم چطور از واحد آرشیو سر درآوردی و از زونکن ها... اینجا هم راستین متفک...
21 فروردين 1392